وارش مهر

۱۶ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

البصیر

دیروز نزدیک غروب بود که در جاده دریا بودیم...

جاده ای رویایی که دوطرفش شالیزار...

بوی شالیزار فوق العاده بود...

صدای شهید استاد مطهری از رادیو قران ماشین داداشم میومد...

استاد گفتن: "خدا وقتی بنده اشو خیلی دوس داره در سختی های زیادی فرو میبره...

هدف خدا اینه که بنده یاد بگیره چطور از اون سختی بتونه نجات پیدا کنه...

ورزشکارها میرن باشگاه که بدنشون ورزیده بشه... روح ما هم نیاز داره ورزیده بشه... ازطریق این سختی هاس که ورزیده میشه و رشد میکنه...

 اینکه در قران هس که ما انسان رو در رنج آفریدیم...اینه که باتحمل سختی ها به وجود امدیم...

انسان بدون سختی در این دنیا زندگی اش تباه می شود..."

همین طور که غرق در دیدن شالیزار و غروب آفتاب بودم ازین حرفای شهید مطهری یاد حرف استادم افتادم که خدا همش اصرار داره ما بفهمیم... و اینکه هر آگاهی درد دارد... بدون درد به فهم و آگاهی نمی رسیم...

برای چندمین بار تجربه کردم که شب کنار دریا قدم بزنم...

آسمان به شدت ابری اما ستاره ها هم مشخص بودن...

یاد شعر زنده یاد استاد بهبهانی افتادم : ستاره ها نهفته در آسمان ابری... دلم گرفته ای دوست هوای گریه بامن...هوای گریه بامن...

و دریا همچو قلب من به شددددت ناآرام...

دلم میخواست فریاااااااااااااد بزنم...

کاش منم مثل برادرزاده هام از ته ته ته ته دلم میخندیدم و کنار اون آشفتگی آب به هوا میپریدم...

تداعی بعضی خاطرات از سرطان هم بدتره...آره از سرطان... بی خبری هم جز بدترین دردهای این دنیاست... بعضی خاطرات مشترک با بعضی از آدما(دریا... عکس... شنیدن صدای یک دوست... دل... شب... آسمان... حس خوب... درددل... و...) آدمو ذره ذره میکشه... یه جور مرگ تدریجی...

کنار بزرگترین دریاچه دنیا افطاری خوردن هم عالمی دارد...

امدیم خونه تیوی برنامه خندوانه داشت نشون میداد که علی انصاریان که برادرزاده حاج اقا انصاریان هستن، مهمان برنامه بودن با چنتا از دوستاشون که همه از قدیمی های پرسپولیس بودن... و یه چیز خیلی جالب که هر سه تاشون از سختی های زندگیشون گفتن و مثلا علی با افتخار گفت من بچه پایین شهر تهرانم در بازار کار میکردم و با سختی به اینجا رسیدم...

واقعا همین طوره اینکه اکثر ادمای بزرگ حالا در هر رشته ای یا پدر نداشتن یا پول نداشتن یا.. خلاصه خیلی سختی کشیدن تا بزرگ شدن...

علی یه خاطره تعریف کرد از خدابیامرز پدرش :  "وقتی فهمیدم پدرم مریضه تا چند ماه اول که کسی جز من خبر نداشت و به مرور تمام اختیارش رو از دست داد و بدن کلا از کار افتاد و من پدر رو میبردم حموم میشستم و لذت میبردم اینطور در خدمت پدرم هستم و اگه یه روزی تو زندگیم مشکلی پیش بیاد و به مویی بند بشه مطمعنم که پاره نمیشه چون اون بالاییه داره میبینه..."

خیلی حرف علی به دلم نشست...آفرین... دقیقا همینه... گاهی تمام دلخوشی زندگی من هم اینه خدایا تو میبینی... تو همه چیز رو دیدی و ثبت کردی... تو از همه نیات من آگاهی...

اینکه میگن خدا جای حق نشسته دقیقا همین حرف آقای علی هس...

آفرین به این پسر که اینطور با افتخار از وظیفه ای که داشت صحبت میکرد...

داشتم باخودم فکر میکردم که از دیروز و دیشب من چقد درس ها یاد گرفتم و روزی که چیزی یادنگیریم از باطل ترین روزهاست...

همه چیز دراین عالم درس هست از اون شالیزارها تا دریا و...

خدایا به تو پناه میبرم... آرامشی از جنس خودت به قلبم عطا کن...

۰ نظر
**سمیه **

سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور

اندر حکایت یک عدد دانشجوی ارشد :

این ترم که درواقع ترم دوم بودم چهارتا درس داشتم که یکیش فلسفه آموزش و پرورش بود...

دومین امتحانم بود اما اولین درسی بود که نمرش امد...

وقتی نمره رو دیدم شوک بهم وارد شد...

البته بعدا فهمیدم کل کلاس نمره بدی گرفتن...

واقعا نمیدونستم باید چیکار کنم... کاملا گیج بودم...

انتظار نمره بد داشتم اما نه دراین حد...

خیلی تردید داشتم که برم با استاد حضوری حرف بزنم یا نه...

برم بهش بگم من واقعا ایام امتحانات مشکل داشتم و تمرکز نداشتم...

خلاصه باکلی کلنجار باتوکل بخدا رفتم دانشگاه...

اول رفتم اتاق مدیر گروه یا همون استادراهنمای بنده برای پروژه پایان نامه من...

گفتم اقای دکتر میتونم باشمامشورت کنم؟

گفتن بفرمایید در خدمتم...

گفتم استاد ما کلا فلسفه خرابکاری کردیم...

اقای دکتر همین طور دهنش باز بنده رو نیگا میکردن...

منم از خجالت نابود شدم...

گفت ای وای... اخه چرا...

گفتم نمیدونم فقط اینو میدونم من و چنتا از بچه ها واقعا مشکل داشتیم اینطور نبوده که درس نخونیمو تنبلی کرده باشیم...

گفتم به نظر شما برم با اقای دکتر حرف بزنم؟

گفتن آره چرا که نه چون هر دانشجویی حق داره خصوصی با استادش حرف بزنه و از مشکلاتش بگه...

بعد گفتم استاد یه چی دیگه بگم؟

گفتن چی؟

سرمو انداختم پایین گفتم امتحان شمارو هم کلا خرابکاری کردیم و الان من به نمایندگی از طرف همه امدم اینجا..

اینجا دیگه دکتر شروع کرد به تند تند حرف زدن: نه واقعا شماها درس نمیخونید... شماها اصلا معلوم نیس حواستون کجاس... شماها همش درگیر حواشی هستین و به درس اهمیت نمیدین... اصلا دوترم پشت هم مشروطی اخراج میشین و...

گفتم اقای دکتر من اون ترم معدلم خوب شد و حتی درس شمارو 17 شدم و اینجا  دیگه بغض کردم گفتم من واقعا مشکل داشتم و هرچهارتا امتحان رو بد نوشتم...

اقای دکتر ناراحت شد بادیدن بغض من سرشو انداخت پایین گفت فعلا دارم برگه کارشناسیارو نمره میدم بعدش برم ببینم شماها چه کردین،گفت حالا آروم باش برو ببین فلسفه رو چه میکنی...

یکی از بچه ها هنو نرفته بود شهرش ازش خواهش کردم دوتایی بریم اتاق استاد فلسفه...

انگاری  هم روم نمیشد با اقای دکتر حرف بزنم هم یه کوچولو میترسیدم که ایشون عصبانی بشه...

دوستم لطف کرد بامن امد...اما گفت سمیه توشروع کن به حرف زدن چون من خیلی میترسم...

خلاصه رفتیم و ایشون مثل همیشه لبخند زدن و گفتن بفرمایید...

گفتم استاد امدیم درباره نمره فلسفه حرف بزنیم...

گفت بفرمایید بشینید...

دوستم سریع نشست...

اما من گفتم حالم خیلی خوب نیس استاد اصلا نمیتونم بشینم...

گفت نه راحت باش اینجوری بهتر میتونیم باهم بحث کنیم...

بااجازه ایشون نشستم... من کلا احترام خیلی زیادی برای استادها قائلم خصوصا اگه سنشون بالا باشه و موهاشونم سفید باشه همیشه میگم حرمت این موهای سفید رو نگه داریم...

گفتم استاد من نیومدم اینجا چند نمره مفت از شما بگیرمو خوشحال برم خونه... امدم به من کمک کنید نه تنها من بلکه کل کلاس...چون بچه ها همه رفتن شهرشون فقط من اینجا زندگی میکنم...

استاد با مهربونی تمام و لبخند همیشگیشون گفتن خیلی خوبه... باشه بیا باهم این مشکل رو حل کنیم...

اینجا من هنگ کردم... گفتم خدای من... عجب استادی... برای اولین بار همچین استادی میبینم که درباره نمره اینطور بامن حرف زد...

استاد گفت شما جای من...چی پیشنهاد میدی؟

گفتم استاد من الان گیجم درشوک به سر میبرم امدم که شما پیشنهاد بدین...

گفت اگه کلا مثلا پنج نمره به همتون بدم با خودم در درون خودم به عنوان یک معلم(حتی نگفت به عنوان یک استاد) به چالشی برمیخورم و نمیتونم پاسخگوی وجدانم باشم... چون من تازه چند نمره به همه دادم که این شدین...!!!!!!!!!!!!حالا فکر کن بازم چند نمره دیگه بدم...

اینجا من رسما از خجالت تامرز نابودی پیش رفتم...

گفتم استاد ینی دراین حد؟ پس این همه نوشتیم و تحلیل کردیم چی؟

استاد گفتن من حاضرم برگه هاتون رو بیارم حیف الان تو ماشینمه و بشینیم درباره تک تک پاسخ های شما باهم بحث کنیم...!!!!!!

ایشون گفتن پس بهترین راه حل اینه چون تا 5مرداد وقت هس نمره رو تایید کنیم پس من یه امتحان دیگه از همه شما میگیرم....

استاد گفت نظرت چیه؟

گفتم استاد عالیه من کاملا موافقم...

گفت پس برو به بقیه هم بگو ببین نظر اونا چیه بعد بهم زنگ بزن بگو درنهایت چی شد...

استاد گفت فکر نکن من خوشحالم شما نمره های بدی گرفتین،من میفهمم مشکل داشتی الان اوضات خوبه؟

گفتم تقریبا خوبه...

گفت الان میتونی درس بخونی؟

گفتم تمام تلاشمو میکنم...

گفتم استاد سوالا چطوره؟

گفت دوس داری چطوری باشه؟

گفتم نمیدونم فقط میخوام بدونم مثل سوالای امتحان قبلی هس...

گفت بیشتر مباحث تربیتی رو بخونید نه مباحث فلسفی چون  رشته شما روانشناسی تربیتی هس و مباحث تخصصی فلسفه رو تخصص ندارین و من از شما نمیخوام...پس فقط بادقت مباحث تربیتی و آموزش و پرورش  و مدرسه و معلم و برنامه درسی و اینارو بخونید و برام تحلیل کنید...

باورم نمیشد یه ادم اینقد مهربون و با اخلاق و منطقی باشه...

یه استادی که میتونس منو از بالا ببینه و بگه به دلیل اینکه من مدیر تحصیلات تکمیلی کل دانشگاه هستم واس چی امدی قسمت اداری دانشگاه الان من کار دارم برو بعدن بیا اتاق من در دانشکده... میتونس بگه همینی که هس به من ربطی نداره نمره شما پایین شد... میتونس بگه از کجا معلوم راست میگی که ایام امتحان مشکل داشتی... میتونس با عصبانیت بامن حرف بزنه...

اما ایشون مثل همیشه بسیااار مهربون...

اینکه میگن فلسفه درواقع درست اندیشیدن رو یادمیده دقیقا من در استاد اینو دیدم که چقد منطقی باقضیه برخورد کردن...

ایشون موقع خداحافظی به خاطر من از جاش بلند شد و منم بهش نزدیک شدم گفتم استاد ممنون ازینکه منو شنیدین...ممنون ازینکه بهم توجه کردین و برام وقت گذاشتین...

برگشت بهم گفت مگه من جلادم؟

گفتم نه استاد... شماخیلی هم مهربون هستین اما خب من از سال 84تا الان دانشجو هستم و در دانشگاه های مختلف درس خوندم و استادهای خیلی زیادی در زندگیم دیدم بعضیا حتی اجازه نمیدادن ما حرف بزنیم...

استاد گفتن اونا دیگه استاد نیستن... نمیشه اسمشونو استاد گذاشت...

اون روز خیلی خوشحال از اتاق اقای دکتر امدم بیرون و ایشون درس های بزرگی به من یاد دادن با این منش و رفتارشون...

و استاد فلسفه دیگه در ذهن من و قلب من حک شده تا ابد...

یه استادی که همیشه در طول ترم برام دل نشین بود چرا که هم آرامش ایشون رو دوس داشتم هم اینکه ایشون  خیلی ادم باسواد و البته خیلی هم ادم تمیزی بودن همیشه لباسای تمیز و مرتب و اتوکشیده میپوشیدن و به نظرم این در روحیه دانشجو خیلی موثر چون استادا کلا زیر ذره بین هستن...

در دین ما هم چقد تاکید شده در تمیزی و مهربونی و لبخند و... همه اینارو من یکجا در اقای دکتر دیدم...ایشون رو صرفا یه استاد نمی دیدم همش به چشم من یه پدر مهربانی بودن که همیشه لبخند داشتن و تو اووووج مهربونی و آرامش به موقع جدی هم بودن و حسابی از ایشون حساب میبردیم و به نظرم مرد یعنی همین...

هیییییییییییییییییییییییچ وقت نمره نشون دهنده سواد و توانایی ادما نیس...

یه درس دیگه که خداروشکر من پاس شدم اما چنتا از بچه ها افتادن... فهمیدم یکی که اعتراف کرده بود هیچ کتابی رو تاحالا نخونده پاس شده... گفتم اخه چطور ممکنه؟گفتن چون کاملا از روبرگه یکی از بچه ها نوشته و پاس شده...

اینم دانشجوهای این مملکت... اون وقت میگن معدل خیلی مهمه... یک عدد انگاری کل سواد و توانایی یک انسان رو میسنجه...

از طرفی داداش کوچیکم بهم میگفت تو که دانشجو ارشد دانشگاه دولتی هستی و با اون رتبه و همچین دانشگاهی ... پس کلا نمره هات باید بیست باشه...

گفتم بچه جون سطحی نگر نباش... هرقضیه ای ریشه و عمق داره و باید آنالیز بشه و قطعا در طول تحصیل مشکلاتی پیش میاد که دانشجو تمرکز نداره و این ربطی به دانشگاه و رتبه و اینا نداره...ممکن در بهترین دانشگاه های دنیا هم برای بهترین دانشجوها هم مشکلاتی پیش بیاد...

همه اینارو با جزییات اینجا نوشتم یادگاری تا اگه بعدها در قید حیات بودم پروسه سختی هامو ببینم که چطور مدرک گرفتم...

خدا بزرگ است...

۱ نظر
**سمیه **

السمیع

ای مهربان ترین کم کم ماه زیبای تو داره تموم میشه و نمیدونم سال بعد ماه رمضون هستم یا نه...

خداجونم حس و حال  خوبی که در این ماه دارم کمک کن در ماه های دیگه هم حفظ بشه...

خدا جونم کمک کن همچنان بتونم به دیگران کمک کنم همه جوره...

گاهی میگم ما ادما نیاز داریم به کمک کردن به دیگران... این نیاز در من که خیلی زیاده...

یه وقتایی تو اوووووج درد هستی و روح خیلیا خبر نداره که چقد داغونی اما بهت پناه میارن و از حال بدشون برات میگن...

گاهی میگم عجب سنگی هستم من... چطور منفجر نمیشم... خودم تو اوج درد بعد اون وقت بعضیا میان دردهایی میگن که وحشتناکه و جالبه فقط هم به من میگن...

اینجور موقع ها میتونم بگم: به من چه آخه...من خودم کلی گرفتاری دارم... ولش کن بابا... حوصله ندارم...

در صورتی که بیشتر تلاش میکنم تا برای خدا هم شده کمکی کنم... به قول یکی از استادام بدترین جمله اینه که به دیگران بگی : مشکل خودته...!

یه متنی امروز میخوندم :

"مشکلات زندگی هر کسی به اندازه ظرفیتشه،به اندازه تحملشه...

وقتی یکی از درداش واست میگه،نگو خوشی زده زیر دلش،نگو اگه زندگی فلانی رو داشت چیکار میکرد...

شاید اون درد یا اون مشکل کوچیک باشه،اما امونشو بریده که به زبون امده...

وقتی یکی از درداش واست میگه،نگو چی بگم والا...

بگو: میفهممت

درسته که نمی فهمی... ینی نمی تونی بفهمی دردی رو که تجربه نکردی... ولی بگو میفهممت!

دلداری دادن که هیچ، کاش حداقل یادبگیریم چطوری به درددل دیگران گوش کنیم!"

وقتی این متن رو خوندم یاد خودم افتادم که آغوش من همیشه به روی دیگران باز حتی تو اوج گرفتاریام...

و همیشه  اون ادم رو تایید میکنم... میپذیرم اون ادم رو... همیشه هم میگم حق باتوست و میفهممت...

بعد که تو رابطه بامن احساس امنیت و آرامش کرد کم کم اگر مسیری که داره اشتباه میره با محبت بش تذکر میدم نه اینکه سرزنش کنم کلا پشیمون شه از درد دل کردن...

با اینکه خودم نسبت به دیگران اینطورم اما دیگران نسبت به من اینطور نیستن و تجربه های تلخی دارم ازینکه دردهامو به دیگران گفتم ینی طرف حتی یک لحظه هم فکر نمیکنه به حرفام چنان منو رگبار میبنده به نصیحت و سرزنش و گاهی اوقات هم چشماشونو میبندن هرچی تو دهنشون هس بارت میکنن و درعرض چند ثانیه با دیدن مثلا پیام هاشون کلا نابود میشی...

اینجاس که به خدا پناه میبری و میگی حواسم باشه دردامو فقط به تو بگم چون قاضی فقط تویی و تو از عمق وجودم آگاهی و هیچ برچسبی بهم نمیزنی و از نیاتم آگاهی...

خدا میبیند...مهربان باشیم...

**سمیه **

دعای دل نشین افتتاح

اَللَّهُمَّ إِنِّی أَفْتَتِحُ الثَّنَاءَ بِحَمْدِک وَ أَنْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوَابِ بِمَنِّک وَ أَیقَنْتُ أَنَّک أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ فِی مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ فِی مَوْضِعِ النَّکالِ وَ النَّقِمَةِ وَ أَعْظَمُ الْمُتَجَبِّرِینَ فِی مَوْضِعِ الْکبْرِیاءِ وَ الْعَظَمَةِ اللَّهُمَّ أَذِنْتَ لِی فِی دُعَائِک وَ مَسْأَلَتِک فَاسْمَعْ یا سَمِیعُ مِدْحَتِی وَ أَجِبْ یا رَحِیمُ دَعْوَتِی وَ أَقِلْ یا غَفُورُ عَثْرَتِی فَکمْ یا إِلَهِی مِنْ کرْبَةٍ قَدْ فَرَّجْتَهَا وَ هُمُومٍ [غُمُومٍ] قَدْ کشَفْتَهَا وَ عَثْرَةٍ قَدْ أَقَلْتَهَا وَ رَحْمَةٍ قَدْ نَشَرْتَهَا وَ حَلْقَةِ بَلاءٍ قَدْ فَککتَهَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لا وَلَدا وَ لَمْ یکنْ لَهُ شَرِیک فِی الْمُلْک وَ لَمْ یکنْ لَهُ وَلِی مِنَ الذُّلِّ وَ کبِّرْهُ تَکبِیرا. خدایا، من با سپاس تو ستایش را آغاز می‌کنم و تویی که با کرمت به سوی درستی توجّه دهی، و یقین دارم که در جای عفو و رحمت مهربانترین مهربانانی. و در جایگاه مجازات و انتقام، سخت‌ترین کیفرکننده‌هایی، و در موضع بزرگ‌منشی و عظمت بزرگترین جبّاری، خدایا در خواندنت، و در درخواست از حضرتت به من اذن دادی، پس‌ای شنوا بشنو ستودنم را، و‌ ای مهربان اجابت کن دعایم را، و‌ ای آمرزنده بیامرز لغزشم را، ای خدای من چه بسیار سختی‌هایی که گره گشودی، و اندوه‌ها که برطرف کردی، و لغزشها که آمرزیدی، و رحمت که گستردی، و زنجیر بلا که باز کردی، سپاس خدای را که همسر و فرزندی برنگرفته، و در فرمانروایی شریکی برایش نیست، و سرپرستی از روی ناتوانی نداشته است، و او را بزرگ شمار بسیار بزرگ.
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ بِجَمِیعِ مَحَامِدِهِ کلِّهَا عَلَی جَمِیعِ نِعَمِهِ کلِّهَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لا مُضَادَّ لَهُ فِی مُلْکهِ وَ لا مُنَازِعَ لَهُ فِی أَمْرِهِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لا شَرِیک لَهُ فِی خَلْقِهِ وَ لا شَبِیهَ [شِبْهَ] لَهُ فِی عَظَمَتِهِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الْفَاشِی فِی الْخَلْقِ أَمْرُهُ وَ حَمْدُهُ الظَّاهِرِ بِالْکرَمِ مَجْدُهُ الْبَاسِطِ بِالْجُودِ یدَهُ الَّذِی لا تَنْقُصُ خَزَائِنُهُ وَ لا تَزِیدُهُ [یزِیدُهُ] کثْرَةُ الْعَطَاءِ إِلا جُودا وَ کرَما إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْوَهَّابُ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک قَلِیلا مِنْ کثِیرٍ مَعَ حَاجَةٍ بی‌إِلَیهِ عَظِیمَةٍ وَ غِنَاک عَنْهُ قَدِیمٌ وَ هُوَ عِنْدِی کثِیرٌ وَ هُوَ عَلَیک سَهْلٌ یسِیرٌ. سپاس خدای را با همه ستودنی‌هایش، بر تمام نعمت‌هایش، سپاس خدای را که در فرمانروایی رقیبی ندارد، و برای او در کارش نزاع کننده‌ای نیست، سپاس خدای را که در آفرینش شریکی ندارد، و در بزرگی شبیهی برای او نیست. سپاس خدای را که فرمان و سپاسش در آفریدگان جاری است و بزرگواری‌اش با کرمش آشکار است، و دست لطفش به سخاوت گشوده، خدایی گنجینه‌هایش نقصان نپذیرد، و بخشش بسیارش جز جود و کرم بر او نیفزاید، همانا او عزیز و بسیار بخشنده است، خدایا اندک از بسیار از تو درخواست می‌کنم، با نیاز شدیدی که مرا به آن است، و بی‌نیازی تو از آن دیرینه است، و آن اندک نزد من بسیار است، و برای تو هموار و آسان.
اَللَّهُمَّ إِنَّ عَفْوَک عَنْ ذَنْبِی وَ تَجَاوُزَک عَنْ خَطِیئَتِی وَ صَفْحَک عَنْ ظُلْمِی وَ سَتْرَک عَلَی [عَنْ] قَبِیحِ عَمَلِی وَ حِلْمَک عَنْ کثِیرِ [کبِیرِ] جُرْمِی عِنْدَ مَا کانَ مِنْ خَطَای [خَطَئِی] وَ عَمْدِی أَطْمَعَنِی فِی أَنْ أَسْأَلَک مَا لا أَسْتَوْجِبُهُ مِنْک الَّذِی رَزَقْتَنِی مِنْ رَحْمَتِک وَ أَرَیتَنِی مِنْ قُدْرَتِک وَ عَرَّفْتَنِی مِنْ إِجَابَتِک فَصِرْتُ أَدْعُوک آمِنا وَ أَسْأَلُک مُسْتَأْنِسا لا خَائِفا وَ لا وَجِلا مُدِلا عَلَیک فِیمَا قَصَدْتُ فِیهِ [بِهِ] إِلَیک فَإِنْ أَبْطَأَ عَنِّی [عَلَی] عَتَبْتُ بِجَهْلِی عَلَیک وَ لَعَلَّ الَّذِی أَبْطَأَ عَنِّی هُوَ خَیرٌ لِی لِعِلْمِک بِعَاقِبَةِ الْأُمُورِ فَلَمْ أَرَ مَوْلًی [مُؤَمَّلا] کرِیما أَصْبَرَ عَلَی عَبْدٍ لَئِیمٍ مِنْک عَلَی یا رَبِّ إِنَّک تَدْعُونِی فَأُوَلِّی عَنْک وَ تَتَحَبَّبُ إِلَی فَأَتَبَغَّضُ إِلَیک وَ تَتَوَدَّدُ إِلَی فَلا أَقْبَلُ مِنْک کأَنَّ لِی التَّطَوُّلَ عَلَیک، خدایا بخششت از گناهم، و گذشتت از خطایم، و چشم‌پوشی‌ات از تجاوزم، و پرده‌افکنی‌ات بر کردار زشتم، و بردباری‌ات از فراوانی جرمم از آنچه که از خطا و گناه عمدی‌ام بود مرا به طمع انداخت، که از درگاهت چیزی را که شایسته آن از سوی تو نیستم درخواست کنم، آنچه که از رحمتت نصیبم نمودی و از قدرتت نشانم دادی، و از اجابتت به من شناساندی، پس بر آن شدم که با اطمینان بخوانمت، و با انس و میل بدون ترس و هراس از تو درخواست می‌کنم، و در انچه به خاطر آن قصد پیشگاه تو نمودم از تو ناز جویم، اگر برآورده شدن حاجتم تأخیر افتاد، از روی نادانی بر تو عتاب ورزیدم، با آنکه شاید به تأخیر افتادن روا شدن حاجتم برایم بهتر باشد، چه تو به سرانجام امور آگاهی، پس هیچ مولای کریمی را بر بنده پستی، شکیباتر از تو بر خود ندیدم، ای پروردگار من، تو مرا می‌خوانی، و من از تو روی می‌گردانم، و با من دوستی می‌ورزی و من با تو دشمنی می‌کنم، به من محبّت می‌نمای و از تو نمی‌پذیرم، گویا مرا بر تو منّت است،
فَلَمْ [ثُمَّ لَمْ] یمْنَعْک ذَلِک مِنَ الرَّحْمَةِ لِی وَ الْإِحْسَانِ إِلَی وَ التَّفَضُّلِ عَلَی بِجُودِک وَ کرَمِک فَارْحَمْ عَبْدَک الْجَاهِلَ وَ جُدْ عَلَیهِ بِفَضْلِ إِحْسَانِک إِنَّک جَوَادٌ کرِیمٌ الْحَمْدُ لِلَّهِ مَالِک الْمُلْک مُجْرِی الْفُلْک مُسَخِّرِ الرِّیاحِ فَالِقِ الْإِصْبَاحِ دَیانِ الدِّینِ رَبِّ الْعَالَمِینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی حِلْمِهِ بَعْدَ عِلْمِهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی طُولِ أَنَاتِهِ فِی غَضَبِهِ وَ هُوَ قَادِرٌ [الْقَادِرُ] عَلَی مَا یرِیدُ الْحَمْدُ لِلَّهِ خَالِقِ الْخَلْقِ بَاسِطِ الرِّزْقِ فَالِقِ الْإِصْبَاحِ ذِی الْجَلالِ وَ الْإِکرَامِ وَ الْفَضْلِ [وَ التَّفَضُّلِ] وَ الْإِنْعَامِ [الْإِحْسَانِ] الَّذِی بَعُدَ فَلا یرَی وَ قَرُبَ فَشَهِدَ النَّجْوَی تَبَارَک وَ تَعَالَی الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَیسَ لَهُ مُنَازِعٌ یعَادِلُهُ وَ لا شَبِیهٌ یشَاکلُهُ وَ لا ظَهِیرٌ یعَاضِدُهُ قَهَرَ بِعِزَّتِهِ الْأَعِزَّاءَ وَ تَوَاضَعَ لِعَظَمَتِهِ الْعُظَمَاءُ فَبَلَغَ بِقُدْرَتِهِ مَا یشَاءُ. و با همه این‌ها چیزی تو را باز نمی‌دارد از رحمت و احسان بر من، و تفضّل به جود و کرمت بر این بنده، بر بنده نادانت رحم کن، و با فزونی احسانت بر او جود آور، زیرا تو بخشنده کریمی، سپاس خدای را خدای مالک سلطنت، روان‌کننده کشتی، تسخیرکننده بادها، شکافنده سپیده، حکم‌فرمای روز جزاء پروردگار جهانیان. سپاس خدای را بر بردباری‌اش پس از دانشش به نافرمانی بنده، و سپاس خدای را بر عفوش پس از قدرتش بر عقاب، و سپاس خدای را بر طول بردباری‌اش در وقت خشم، و حال آن‌که او بر آن‌چه بخواهد تواناست. سپاس خدای را که آفریننده آفریدگان، گسترنده روزی، شکافنده سپیده، دارای عظمت و بزرگواری و احسان و نعمت‌بخشی است. خدایی که از دیدگان دور است پس دیده نمی‌شود، و به جان‌ها نزدیک است پس شاهد گفتگوهای پنهان است، فرخنده و برتر است. سپاس خدای را که ستیزه‌جویی ندارد تا با او برابری نماید، و شبیهی ندارد که هم شکل او باشد، و پشتیبانی ندارد که او را یاری کند، با عزّتش همه عزیزان را مقهور ساخته و در برابر عظمتش بزرگان فروتن گشته‌اند، پس با قدرتش به هرچه خواهد رسد،
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی یجِیبُنِی حِینَ أُنَادِیهِ وَ یسْتُرُ عَلَی کلَّ عَوْرَةٍ وَ أَنَا أَعْصِیهِ وَ یعَظِّمُ النِّعْمَةَ عَلَی فَلا أُجَازِیهِ فَکمْ مِنْ مَوْهِبَةٍ هَنِیئَةٍ قَدْ أَعْطَانِی وَ عَظِیمَةٍ مَخُوفَةٍ قَدْ کفَانِی وَ بَهْجَةٍ مُونِقَةٍ قَدْ أَرَانِی فَأُثْنِی عَلَیهِ حَامِدا وَ أَذْکرُهُ مُسَبِّحا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لا یهْتَک حِجَابُهُ وَ لا یغْلَقُ بَابُهُ وَ لا یرَدُّ سَائِلُهُ وَ لا یخَیبُ [یخِیبُ] آمِلُهُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی یؤْمِنُ الْخَائِفِینَ وَ ینَجِّی [ینْجِی] الصَّالِحِینَ [الصَّادِقِینَ] وَ یرْفَعُ الْمُسْتَضْعَفِینَ وَ یضَعُ الْمُسْتَکبِرِینَ وَ یهْلِک مُلُوکا وَ یسْتَخْلِفُ آخَرِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ قَاصِمِ الْجَبَّارِینَ مُبِیرِ الظَّالِمِینَ مُدْرِک الْهَارِبِینَ نَکالِ الظَّالِمِینَ صَرِیخِ الْمُسْتَصْرِخِینَ مَوْضِعِ حَاجَاتِ الطَّالِبِینَ مُعْتَمَدِ الْمُؤْمِنِینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی مِنْ خَشْیتِهِ تَرْعَدُ السَّمَاءُ وَ سُکانُهَا وَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ عُمَّارُهَا وَ تَمُوجُ الْبِحَارُ وَ مَنْ یسْبَحُ فِی غَمَرَاتِهَا. سپاس خدای را که اجابتم می‌کند آنگاه که صدایش می‌زنم، و هر زشتی را بر من می‌پوشاند و من از او نافرمانی می‌کنم، و او نعمتش را بر من بزرگ می‌گرداند، پس من او را شکر نمی‌کنم، چه بسیار موهبت‌های گوارایی که به من عطا فرمود، و حوادث وحشتناکی که مرا از آسیب آن‌ها کفایت نمود، و چه بسیار خرّمی دلنشینی که به من نمایاند، او را سپاس‌گویان ستایش می‌کنم، و تسبیح‌گویان یادش می‌کنم، سپاس خدای را که پرده‌اش دریده نگردد، و در رحمتش بسته نشود، و پرسنده‌اش ردّ نگردد، و آرزومندش نومید نشود. سپاس خدای را که هراسندگان را ایمنی بخشد، و شایستگان را نجات دهد، و ناتوان شمردگان را به رفعت رساند، و متکبّران را به خاک اندازد و پادشاهانی را نابود نماید، و دیگران را جانشین آنان سازد، سپاس خدای را که درهم شکننده گردنکشان، نابودکننده ستمکاران، دریابنده گریختگان، کیفردهنده ستمگران، فریادرس دادجویان، حاجت‌بخش خواهندگان، تکیه‌گاه مؤمنان است. سپاس خدای را که از خشیتش آسمان و ساکنانش غرّش کنند، و زمین و آباد کنندگانش بلرزند، و دریاها و هرکه در اعماقش شناور است موج زنند.
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَذَا وَ مَا کنَّا لِنَهْتَدِی لَوْ لا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی یخْلُقُ وَ لَمْ یخْلَقْ وَ یرْزُقُ وَ لا یرْزَقُ وَ یطْعِمُ وَ لا یطْعَمُ وَ یمِیتُ الْأَحْیاءَ وَ یحْیی الْمَوْتَی وَ هُوَ حَی لا یمُوتُ بِیدِهِ الْخَیرُ وَ هُوَ عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِک وَ رَسُولِک وَ أَمِینِک وَ صَفِیک وَ حَبِیبِک وَ خِیرَتِک [خَلِیلِک] مِنْ خَلْقِک وَ حَافِظِ سِرِّک وَ مُبَلِّغِ رِسَالاتِک أَفْضَلَ وَ أَحْسَنَ وَ أَجْمَلَ وَ أَکمَلَ وَ أَزْکی وَ أَنْمَی وَ أَطْیبَ وَ أَطْهَرَ وَ أَسْنَی وَ أَکثَرَ [أَکبَرَ] مَا صَلَّیتَ وَ بَارَکتَ وَ تَرَحَّمْتَ وَ تَحَنَّنْتَ وَ سَلَّمْتَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ عِبَادِک [خَلْقِک] وَ أَنْبِیائِک وَ رُسُلِک وَ صِفْوَتِک وَ أَهْلِ الْکرَامَةِ عَلَیک مِنْ خَلْقِک اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَی عَلِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَصِی رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، سپاس خدای را که ما را به شناخت خویش هدایت فرمود و اگر خدا ما را هدایت نکرده بود، هرگز هدایت نمی‌شدیم. سپاس خدای را که می‌آفریند و خود آفریده نشده، و روزی می‌دهد،و خود روزی داده نمی‌شود و می‌خوراند و خود خورانده نمی‌شود و زنده‌ها را می‌میراند، و مردگان را زنده می‌کند، و اوست زنده‌ای که هرگز نمی‌میرد، خیر تنها به دست اوست، و او بر هر چیز تواناست. خدایا درود فرست بر محمّد بنده و فرستاده‌ات و امین و یار صمیمی و محبوب، و برگزیده‌ات و حافظ راز و رساننده پیامهایت، درودی برترین و بهترین و زیباترین و کاملترین و پاکیزه‌ترین و پر نماترین و دلپسندترین و پاکترین و بلندترین و بیشترین درودی که فرستادی و برکت دادی و ترحم نمودی و مهر ورزیدی، و سلام دادی بر یکی از بندگان و پیامبران و رسولان و برگزیدگان و اهل کرامت از خلقت. خدایا درود فرست بر علی امیر المؤمنان، و جانشین فرستاده پروردگار جهانیان،
عَبْدِک وَ وَلِیک وَ أَخِی رَسُولِک وَ حُجَّتِک عَلَی خَلْقِک وَ آیتِک الْکبْرَی وَ النَّبَإِ الْعَظِیمِ وَ صَلِّ عَلَی الصِّدِّیقَةِ الطَّاهِرَةِ فَاطِمَةَ [الزَّهْرَاءِ] سَیدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَ صَلِّ عَلَی سِبْطَی الرَّحْمَةِ وَ إِمَامَی الْهُدَی الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ سَیدَی شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ صَلِّ عَلَی أَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِی بْنِ مُوسَی وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی وَ عَلِی بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی وَ الْخَلَفِ الْهَادِی الْمَهْدِی حُجَجِک عَلَی عِبَادِک وَ أُمَنَائِک فِی بِلادِک صَلاةً کثِیرَةً دَائِمَةً اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَی وَلِی أَمْرِک الْقَائِمِ الْمُؤَمَّلِ وَ الْعَدْلِ الْمُنْتَظَرِ وَ حُفَّهُ [وَ احْفُفْهُ] بِمَلائِکتِک الْمُقَرَّبِینَ وَ أَیدْهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ یا رَبَّ الْعَالَمِینَ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ الدَّاعِی إِلَی کتَابِک وَ الْقَائِمَ بِدِینِک اسْتَخْلِفْهُ فِی الْأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفْتَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِ مَکنْ لَهُ دِینَهُ الَّذِی ارْتَضَیتَهُ لَهُ أَبْدِلْهُ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِ أَمْنا یعْبُدُک لا یشْرِک بِک شَیئا. بنده و ولیت و برادر رسولت، و حجّتت بر بندگان، و نشانه بزرگترت، و خبر عظیم، و درود فرست بر صدیقه طاهره فاطمه زهرا سرور زنان جهانیان، و درود فرست بر دو فرزندزاده پیامبر رحمت، و دو پیشوای هدایت، حسن و حسین، دو سرور جوانان اهل بهشت، و درود فرست بر امامان مسلمانان، علی بن الحسین و محمّد بن علی، و جعفر بن محمّد، و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمّد بن علی و علی بن محمّد، و حسن بن علی، و یادگار شایسته هدایتگر حضرت مهدی، حجّت‌های تو بر بندگان، و امین‌های تو در سرزمین‌هایت، درودی بسیار و همیشگی. خدایا درود فرست بر ولی امرت، آن قائم آرزو شده، و دادگستر مورد انتظار، واو را در حمایت فرشتگان مقرّبت قرار ده، و به روح القدس تأییدش کن‌ای پروردگار جهانیان. خدایا او را دعوت‌کننده به کتابت، و قیام‌کننده به آئینت قرار ده، او را جانشین خود روی زمین گردان، چنانکه پاکان پیش از او را جانشین خویش قرار دادی، دینی را که برایش پسندیده‌ای به دست او پابرجا بدار، و ترسش را به امنیت بازگردان، تا با اخلاص کامل تو را بپرستد.
اَللَّهُمَّ أَعِزَّهُ وَ أَعْزِزْ بِهِ وَ انْصُرْهُ وَ انْتَصِرْ بِهِ وَ انْصُرْهُ نَصْرا عَزِیزا وَ افْتَحْ لَهُ فَتْحا یسِیرا وَ اجْعَلْ لَهُ مِنْ لَدُنْک سُلْطَانا نَصِیرا اللَّهُمَّ أَظْهِرْ بِهِ دِینَک وَ سُنَّةَ نَبِیک حَتَّی لا یسْتَخْفِی بِشَیءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَیک فِی دَوْلَةٍ کرِیمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنَا فِیهَا مِنَ الدُّعَاةِ إِلَی طَاعَتِک وَ الْقَادَةِ إِلَی سَبِیلِک وَ تَرْزُقُنَا بِهَا کرَامَةَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ. خدایا عزیزش بدار، و به دیگران توسط او عزّت بده و یاری‌اش کن. و به دیگران از سوی او یاری ده یاری‌اش ده؛ یاری پیروزمندانه و بر پیروزیش با پیروزی آسان، و از پیش خود برای او سلطنتی پیروزی آفرین قرار ده. خدایا به وسیله او دینت و روش پیامبرت را آشکار کن، تا چیزی از حق، از ترس احدی از مردم پنهان نماند. خدایا به سوی تو مشتاقیم برای یافتن دولت کریمه‌ای که اسلام و اهلش را به آن عزیز گردانی، و نفاق و اهلش را به وسیله آن خوار سازی، و ما را در آن دولت از دعوت‌کنندگان به سوی طاعتت، و رهبران به سوی راهت قرار دهی، و کرامت دنیا و آخرت را از برکت آن روزیمان فرمایی.
اَللَّهُمَّ مَا عَرَّفْتَنَا مِنَ الْحَقِّ فَحَمِّلْنَاهُ وَ مَا قَصُرْنَا عَنْهُ فَبَلِّغْنَاهُ اللَّهُمَّ الْمُمْ بِهِ شَعَثَنَا وَ اشْعَبْ بِهِ صَدْعَنَا وَ ارْتُقْ بِهِ فَتْقَنَا وَ کثِّرْ بِهِ قِلَّتَنَا وَ أَعْزِزْ [أَعِزَّ] بِهِ ذِلَّتَنَا وَ أَغْنِ بِهِ عَائِلَنَا وَ اقْضِ بِهِ عَنْ مُغْرَمِنَا [مَغْرَمِنَا] وَ اجْبُرْ بِهِ فَقْرَنَا وَ سُدَّ بِهِ خَلَّتَنَا وَ یسِّرْ بِهِ عُسْرَنَا وَ بَیضْ بِهِ وُجُوهَنَا وَ فُک بِهِ أَسْرَنَا وَ أَنْجِحْ بِهِ طَلِبَتَنَا وَ أَنْجِزْ بِهِ مَوَاعِیدَنَا وَ اسْتَجِبْ بِهِ دَعْوَتَنَا وَ أَعْطِنَا بِهِ سُؤْلَنَا وَ بَلِّغْنَا بِهِ مِنَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ آمَالَنَا وَ أَعْطِنَا بِهِ فَوْقَ رَغْبَتِنَا یا خَیرَ الْمَسْئُولِینَ وَ أَوْسَعَ الْمُعْطِینَ اشْفِ بِهِ صُدُورَنَا وَ أَذْهِبْ بِهِ غَیظَ قُلُوبِنَا وَ اهْدِنَا بِهِ لِمَا اخْتُلِفَ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِک إِنَّک تَهْدِی مَنْ تَشَاءُ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ وَ انْصُرْنَا بِهِ عَلَی عَدُوِّک وَ عَدُوِّنَا إِلَهَ الْحَقِّ [الْخَلْقِ] آمِینَ اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکو إِلَیک فَقْدَ نَبِینَا صَلَوَاتُک عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ غَیبَةَ وَلِینَا [إِمَامِنَا] وَ کثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا، خدایا آنچه از حق به ما شناساندی تاب تحملش را نیز عنایت کن، و آنچه را در رسیدن به آن کوتاهی کردیم، ما را به آن برسان، خدایا پریشانی ما را به یاری او جمع کن، و پراکندگی ما را به او وحدت بخش، و گسیختگی ما را با او پیوند ده، و اندک ما را به او زیاد فرما، و ذلّت ما را به او عزّت ده و تنگدستی ما را به او توانگری بخش، و بدهی ما را از برکت او ادا کن، و فقر ما را به مدد او جبران فرما، و جدایی و دودستگی ما را به او برطرف کن، و دشواری کار ما را به او آسان گردان، و روری ما را به دیدار او سپید کن، و اسیران ما را به یاری او آزاد گردان، و درخواست‌های ما را به لطف او برآور، و وعده‌های ما را به ظهور او تحقق بخش و دعایمان را به کمک او اجابت کن، و خواسته‌هایمان را به حق او عطا فرما، و ما را به یاری او به آروزهای دنیا و آخرتمان برسان، و لطف به او بالاتر از آرزویمان به ما اعطا کن، ای بهترین خواسته‌شدگان، و گشاده‌دستترین بخشندگان، سینه‌های ما را به او شفا بخش، و کینه دلهایمان را به او برطرف کن، و ما را به مدد او به حقیقت آن‌چه که در آن اختلاف افتاده از حق به اذن خود راهنمایی فرما، همانا تو هرکه را بخواهی به راه راست هدایت می‌کنی، و به وسیله او ما را بر دشمنان خود و دشمنان خویش یاری ده، ای معبود حق آمین. خدایا از نبود پیامبران که درودهای تو بر او و خاندانش و از ناپیدایی مولایمان، و بسیاری دشمنانمان و کمی نفراتمان،
وَ شِدَّةَ الْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ الزَّمَانِ عَلَینَا فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ [آلِ مُحَمَّدٍ] وَ أَعِنَّا عَلَی ذَلِک بِفَتْحٍ مِنْک تُعَجِّلُهُ وَ بِضُرٍّ تَکشِفُهُ وَ نَصْرٍ تُعِزُّهُ وَ سُلْطَانِ حَقٍّ تُظْهِرُهُ وَ رَحْمَةٍ مِنْک تُجَلِّلُنَاهَا وَ عَافِیةٍ مِنْک تُلْبِسُنَاهَا بِرَحْمَتِک یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ. و سختی فتنه‌ها به سویمان، و از جریان زمان بر زیانمان به درگاه تو شکوه می‌آوریم، بر محمّد و خاندانش درود فرست و ما را در برابر این همه یاری فرما به گشایشی از جانب خویش که زود برسانی، و بدحالی که برطرف کنی، و پیروزی با عزّت برایمان قرار دهی، و سلطنت حقی که آشکارش فرمایی، و به رحمتی که از سویت ما را فرا گیرد، و به سلامتی کاملی که از جانبت ما را بپوشاند، ای مهربانترین مهربانان.
**سمیه **

ببخش

دیشب آخرین شب قدر بود...

یه مطلبی از تیوی یادگرفته بودم اون رو نوشتم و در تلگرام برای همه دوستانم فرستادم که یه آقایی در کنار پیامبر بودن و داشتن دعا میخوندن هی یکی یکی از دوستانشون میومدن به ذهنشون...

ایشون تا به یکی از دوستان میرسیدن میگفتن نخیر شمارو دعا نمیکنم چون در حقم بدی کردی...

هربار که اون شخص از میون اون همه آدم که به ذهن ایشون میومدن،امد به ذهنش این آقا گفتن نخیر دعات نمیکنم...

اون شب امد به خوابش گفت خیلی بی معرفتی تو کنار پیامبر بودی من محتاج دعای تو بودم آخه چرا دعام نکردی...

گفتن اینجورموقع ها چه کسایی که از دنیا رفتن چه در قید حیاتن اگه یوهو امدن به ذهن شما این ینی روحشون داره التماستون میکنه!!!!! پس دعاشون کنید...

یاد خودم افتادم که در سفر کربلا هر حرمی میرفتم یوهو عالم و آدم میومدن جلو چشمم حتی آدمایی که سالهاس ازشون بی خبرم...

بعضی از دوستانم در جواب این پیامم گفتن ما نمی تونیم کسی که قلب مارو شکسته و در حق ما بدی کرد رو ببخشیم و دعاش کنیم...

خییییییییییییلی تلاش کردم و واقعا وقت گذاشتم و چت کردم تا بلکه دلشون نرم بشه و ببخشن..

جالبه هم میگفتن نمیبخشیم هم میگفتن دعاش نمیکنیم...

آخه خسیسی در دعا کردن؟!!!!!!!!! ینی کینه در این حد؟!!!!!!!!!!

گفتم بیشتر برای آرامش خودت میگم... رهااااااااااااااااااا کن...

گفتم تا زمانی که به بدی هایی که در حقت شده هی فکر کنی و هی نبش قبر کنی،آرامش نخواهی داشت...

گفتم پس خدا چطور مارو میبخشه با اینکه بعضی از آدما گناه های وحشتناکی دارن؟

یکی از دوستانم گفت خدا دل آدمارو که نمیشکونه... گفت خیلی بد کسی با احساساتت بازی کنه...

سعی کردم این دوستانمو که روحشون زخمی شده رو یه جوری در آغوش بگیرمو بهشون حق بدمو اما با این حال باز تلاش کردم و گفتم اما تو سعی کن ببخش...

گفتم امام حسین حر که دشمنش بود رو بخشید...

امام حسین به خاطر ما فدا شد تا کلی درس یادبگیریم...

پس چه زمانی و کجا قراره این درسارو پیاده کنیم در زندگیمون؟

گفتم بیایم این رسم قشنگ رو جابندازیمو تبلیغ هم کنیم که در حق کسانی که در حق ما بدی کردن حالا یا خواسته یا ناخواسته یا آگاهانه یا از رو عدم آگاهی،دعا کنیم...

واقعا از ته ته ته دلت دعا کن ببین چقد حالت قشنگ میشه...

ببین چقد روحت سبک میشه...

گفتم هرآن ممکن ازین دنیا بریم چون مسافریم پس چه خوبه که سبک بریم...

خدایا من تمام تلاشمو کردم دیگه نتیجه باتو...

یارب نظر تو برنگردد...

یارب نظر تو برنگردد...

۰ نظر
**سمیه **

دلتنگم

15فروردین 1395یکی از بهترین روزهای زندگی من...

روزی که حرم امام حسین(ع) رو برای اولین بار دیدم...

حیرت وحیرت و حیرت...

خدایا اینجا کجاست...

خدایا آرزوی من بود روزی در بین الحرمین قدم بزنم...

خدایا ینی به همین راحتی و به همین زودی بعضی آرزوها برآورده میشه؟

آقای مهربانی ها این روزها دلتنگ شما هستم...

دلتنگ اون فضای معنوی و پاک و بهشتی حرم شما...

کاش اونجا تو اووووج آرامش تموم میشدم و هیچ وقت پام به ایران نمی رسید و درگیر دغدغه های دنیوی نمیشدم...

اونجا خییییییییییییلی آروووووم بودم...غیرقابل وصف...

دوست عزیزی گفتن همه اون حس آرامش رو ندارن در حرم... اینطور نیس همه حسش کنن...

احساس کردم در آغوش آقا هستم...

هییییییییییییییچ احساس ترس و نگرانی و دغدغه ای نداشتم...

خدایا آخه چرا فقط سه روز؟کاش یک عمر من اونجا میموندم...

هروقت قلبم درد میگیره از این دنیای سرد و بی مهر خودمو تصور میکنم در حرم آقا...قلبم آروم میشه...

اقا وقتی دلتنگت میشم زیارت عاشورا میخونمو بهت سلام میدمو عکسای خودمو در حرم میبینمو راحت بهت میگم دوستت دارمو دلتنگتمو نیاز به نگاه پرمهر شما دارم...

اما گاهی اوقات دلتنگ کسی میشیم که دوسش داریم بالاخره ماهم آدمیم، اما هیییییچ راه ارتباطی نیس تا بهش بگی دلتنگی...تاصداشو بشنوی... تا حالشو بپرسی... گاهی خودت ناآرامی هایی رو تحمل میکنی تا کسی که دوسش داری در آرامش باشه... انگار خدای نکرده خدای نکرده خدای نکرده از این دنیا رفته و دستت حسابی بسته و دیگه وجود نداره که باش حرف بزنی...

عمق این دلتنگی ها را جز خدا کسی درک نخواهد کرد...

از انسان ها این موجودات ضعیف که استاد هستن در قضاوت کردنه دیگران،نباید توقع داشت که دردت رو بفهمن...

آقای مهربانی ها که از رازهای ته دلم باخبری، یادته  در حرمت دست در دست هم دوتایی در خلوتمون سوره یس خوندیم؟ مهربونم منو دعا کن و نگاه پرمهرتو ازم نگیر...

بهم میگن کربلایی..ای از بهشت برگشته دعامون کن تو هنو بوی حرم رو میدی...

خدایا عزت دست توست... ممنونم ازین همه لطف نسبت به من...

بهشت... اقای مهربانی ها...

**سمیه **