نمیدونم تاحالا براتون پیش امده یا نه...

اینکه بعد از اینکه نماز خوندین همین طور خیره بشین به سجاده...

انگاری هیچ حرفی برا گفتن نداری...

خدا رحمت کنه حاج آقا مجتهدی تهرانی رو که میگفتن نماز خوندی سریع بلند نشو نرو،بشین دعا کن با خدا حرف بزن...

اما گاهی من واقعا هیچ حرفی برا گفتن ندارم...

واقعا نمیدونم چی بگم و چی بخوام...

گاهی هم میترسم از این سکوتم میترسم ایمانم سست بشه و اعتقاداتمو از دست بدم...

درسته خدا از عمق وجود ما خبر داره اما خودش گفته دوست دارم بنده هام بیان سمت من و بامن حرف بزنن...

گاهی میگم خدایا ینی از وجود عظیم و پرقدرت تو چیزی نمیخوام؟

ینی ناامید شدم؟

بعد طبق معمول اشکم در میاد از این حالت های خودم...

اما انگاری ته همه ی این حالت های بد و مبهم بازم یه نور امیدی هست چون خدا خیلی وقته مهربونیشو بهت ثابت کرده و انگاری ته دلت قرص هست که درست میشه...

نیایش

رسول مهربانی ها: به زیادی نماز و روزه و حج و احسان و مناجات شبانه مردم نگاه نکنید بلکه به راستگویی و امانتداری آنها توجه کنید.

(عیون اخبار الرضا ج2،ص51،بحارالانوار(ط.بیروت)ج72،ص114)