پرواز

این عکس دایی جونمه زمانی که در شیراز سرباز بودن و چترباز بودن...

این عکس در سال49گرفته شد...

اولین بار که این عکس رو دیدم خیلی به دلم نشست

گفتم این قشنگ ترین عکس دنیاست...

گفتم کی فکرشو میکرد سالها بعد جنگ بشه

و این سرباز بشه فرمانده و به معنای واقعی پرواز کنه...

همه آدمایی که در جنگ بودن عزیز بودن و مقام بالایی دارن

اما بعضیاشون خیلی خاصن مثل شهید همت سردار بی سر...

شهیدی که موقع شهادت فقط 28سال سن داشت...

رابطه ای که شهید همت و دایی جونم داشتن و در یک مکان با فاصله چند روز به شهادت رسیدن...

دایی جونم کاش بودی و برام از اون روزا میگفتی...

از مردای واقعی میگفتی...

از عشق های واقعی...

از دوستات میگفتی از همت و متوسلیان و ...

دایی جونم دلم پرواز میخواد...

پرواز و رهایی از جنس پرواز و رهایی شما...

درسته هیچ وقت ندیدمت اما خیلی به هم نزدیکیم...

بازم مثل همیشه منو در آغوش خودت بگیر...

مثل همیشه برام دعا کن...

گاهی میگم کاش بودی...

مثل اون موقع ها که میگن خیلی مهربون بودی...

خیلی شوخ طبع بودی و همیشه لبخند داشتی...

میگن همیشه تاکید داشتی به نماز جماعت حتی در جمع خانواده حتی در مهمونی...

همیشه میگفتی من روضه امام حسین میخونم شما سینه بزنید...

رو حجاب خیلی حساس بودی...

دایی جونم با همه این خوبی ها میگم همون بهتر الان نیستی...

یه بنده خدایی بهم میگفت اگه داییت الان بود فلان پست رو دراین کشور داشت...

سکوت کردمو در دلم گفتم پستی که الان در پیشگاه خدا داره خیلی بالاتره...

دایی جونم روحت اینقد بزرگ بود دراین دنیای موقت و فانی جا نمیشد...

همون بهتر نیستی و ببینی این دنیا چه وحشتناک شده...

هرچند شما زنده اید و اونایی که مردن و در خواب به سر میبرن ماها هستیم...

تا ابد مدیون شما شهدای عزیز هستیم...

خدای مهربانم لحظه ای دست منو از دست این عزیزان جدا نکن...