این نوشته ی من تحت تاثیر پیامکی هست که امشب عزیزدلی برام فرستادن و  لابه لای حرفا و احوالپرسی ها پشت سر یه بنده خدایی حرف بدی زدن و بنده فکر کنم تا خود صبح باید استغفار کنم ازین که شنونده این بدی پشت سر اون بنده خدا بودم...ای خدا کاش عالم و آدم میدونستن که من دوس ندارم ذهنیت بدی نسبت به احدی تواین دنیا داشته باشم... :

در این 29 سالی که خدا بهم عمر داد و در این هستی دارم زندگی می کنم دو تا چیز عجیب دیدم...

یکی اینکه در میان این همه آدمی که تو این دنیا دیدم، مهربان تر از مادرم احدی رو روی کره زمین تا به حال ندیدم... مهربانی و روح بزرگ و دل دریایی ایشون یه چیز عجیب و غیرقابل وصف هست...

یکی دیگه هم اینکه کلا خیلی خودم رو مرور میکنم چون میدونم یه روزی باید جواب بدم، یه چیزی رو در وجودم متوجه شدم اینکه من هیچ وقت هیچ کینه ای از هیچ کسی در زندگیم نداشتم و ندارم و ان شاالله نخواهم داشت...

واس همینه دوستان و اطرافیانم رو میبینم که اینقد حرص میخورن و حتی دعای بد میکنن!!!!! تعجب میکنم و میگم چطور ممکن ما آدما اینقد وجودمون سیاه بشه...!!!! اینقد سیاه که اگه کسی زمین بخوره ما شاد بشیم...!!! لذت ببریم از اینکه قهریم و قطع رابطه هستیم...!!!

من نمیفهمم اینجور آدما رو...

خداروشکر هرصفت بدی در وجودم باشه حداقل این چیزا نیست...

تنها جمله ای که تونستم  در پیامک بگم اینه که برای ایشون دعاکنید خدا کریم هست...

خدایا عاقبت همه ی مارو ختم به خیر کن، ما با این تفکرات داریم کجا میریم؟!

مهربانی