احیانا امروز صبح از خواب پاشدم و چون گوشی در جوار بنده می باشد(این کار اشتباه می باشد) طبق عادت باهمون چشم هایی که هنو کامل وا نشده بود سمت گوشی رفتم تا ببینم ساعت چند هست که دیدم به به پیامکی آمده و میدانستم کسی نیس جز همراه اول جان...
بعله ایشون لطف کردن تولد بنده رو تبریک گفتن و بهم هدیه دادن 24ساعت مکالمه رایگان...
باتشکر از همراه اول... درسته دلم پر بود ازش به خاطر پیامک های بسیار مزخرف و درواقع همیشه مزاحم من هستن اما با این کارشون ما را بسی خوشحال کردن...
حالا جالبیش اینه من15آبان به دنیا امدم اما در شناسنامه من پدرجان 25شهریور نوشتن احیانا قدیما ازین رسم ها بود به خاطر زود رفتن به مدرسه و ازین داستانا...
گفتم خب من به کی زنگ بزنم؟
احیانا اکثر دوستان ایرانسل دارن...
به یکی از دوستان پیامک زدم گفتم هروقت فرصت کردین بهم بگین تا به شما زنگ بزنم و البته ایشون تا الان جواب پیامک منو ندادن...
بعد به یکی از دوستان خیلی عزیزم در شیراز زنگ زدم چون میدونستم مزاحمش نیستم میدونستم چقد خوشحال میشه و همین هم بود به یاد دورانی که باهم تهران همکلاس بودیم کلی خاطره بازی کردیم...البته ایشون چون در فضای مجازی نیس واس همین سعی میکنم همیشه به ایشون پیامک بزنم و حالشون رو بپرسم ایشون از بچه های نیک روزگار حیف این دوستان رو از دست بدیم وقتی با ایشون در ارتباطم همیشه به یاد خدا میوفتم...
بعدم به دخترخاله جان زنگ زدم... گفت آخجون چقد تنها بودم وای چه خوبه باتو حرف زدن... ایشونم بنده خدا در تهران تنها زندگی میکنه و من همیشه نگرانش هستمو سعی میکنم همیشه حالشو بپرسم... کلا عاشق اینه یا من برم تهران خونشون یا بهش زنگ بزنم...
بعدشم دیگه به کسی زنگ نزدم... مزاحم زندگی ملت نشیم بهتره...
داشتم با خودم فکر میکردم مدت هاست در فضای مجازی با دوستان رابطه داریم اما سالهاست صدای همو نشنیدیم!!!!!!!
واقعا چرا؟
واقعا صدا یه چیز دیگست...احساس میکنی دوستت الان کنارته...حتی صدای نفس هاشم میشنوی... وقتی چت میکنیم موقع خنده استیکر میفرستن فقط میفهمیم که داره میخنده اما وقتی صدای خنده هاشو میشنویم چقد کیف میکنیم حالا تصور کنید اینا همش حضوری باشه دیگه چه شود زل زدن در چشم های عزیزانی که دوسشون داری...دیدن خنده هاشون... بسیار زیبا و آرام بخش...
باهمین دوتا عزیز هم حرف زدم عالی بود به دور از گناه و غیبت و...
تازه جدای از شیطنت و شوخی و خنده کلی بحثای خوب داشتیمو کلی چیزای خوب از هم یادگرفتیم...
.
.
.
بیشتر حواسمون به هم باشه...
باهم مهربون باشیم...
دل شکستن هنر نمی باشد...
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد
و خاصیت عشق این است
کسی نیست
بیا زندگی را بدزدیم آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیزها را ببینیم
ببین عقرباک های فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردی بدل می کنند
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی ام
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را
مرا گرم کن
و یک بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد
و باران تندی گرفت
و سردم شد آن وقت در پشت یک سنگ
اجاق شقایق مرا گرم کرد
در این کوچه هایی که تاریک هستند
من از حاصل ضرب تردید و کبریت می ترسم
من از سطح سیمانی قرن می ترسم
بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است
مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات
اگر کاشف معدن صبح آمد صدا کن مرا
و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشت های تو بیدار خواهم شد
و آن وقت
حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم و افتاد
حکایت کن از گونه هایی که من خواب بودم و تر شد
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند
در آن گیر و داری که چرخ زره پوش از روی رویای کودک گذر داشت
قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست
بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد
چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد
چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید
و آن وقت من مثل ایمانی از تابش استوا گرم
ترا در سر آغاز یک باغ خواهم نشانید