خدای مهربانم خواننده این کلبه کوچک تویی...

مخاطب من تویی...

مینویسم برای دل خودم... برای تو...حرفای خصوصی که فقط تو میفهمی و قاضی فقط تویی... و ثبت میکنم تا روزی یادم باشد که بزرگ شدن و رشد کردن روح به همین راحتیا نیس...

دلم گرفته ازاین که این ماه داره تموم میشه...

با اینکه در این ماه امتحان های زیادی شدم و روحم واقعا مچاله شد و صبوری کردمو صبوری کردمو صبوری...

و اگر تو نبودی... نگاه و آغوش گرم و پرمهرت نبود چه میکردم...

یاد فرمایش امام سجاد افتادم در دعای وداع این ماه عزیز که خدایا تموم شدن این ماه مثل مصیبتی میمونه برای ما و بهمون صبر بده...

و باید گریست به حال خودمون که این ماه عزیز و پربرکت داره تموم میشه...

خداجونم کمک کن تموم اون حس های خوبی که دراین ماه داشتیمو کارای خوبی که انجام دادیم در ماه های دیگه هم ادامه داشته باشه...

خداجونم،رسول مهربانی ها فرمودند بدبخت و بیچاره ست اونی که این ماه تموم بشه و هنو بخشیده نشده...

خداجونم نمیخوام من جز اون بیچاره هاباشم...

من امیدم به کریم بودنت هست...

خداجونم وقتی داشتم  میرفتم کربلا وقتی از همه عالم و آدم حلالیت خواستم خیلیاشون بهم خندیدن گفتن تو و حلالیت؟!!!مگه تو بدی هم بلدی؟!!!! خداجونم من هیچی نمیدونم...هیچی... فقط اینکه ممنون ازاین همه عزت و آبرو و ازین همه ستارالعیوبی...

خداجونم اگر من باعث رنجش دل کسی شدم...یا اینکه در خلوتش اشک ریخت یا آرامش رو از زندگیش گرفته باشمو روحمم خبرنداشته باشه خدایا منو ببخش و آرامشی از جنس خودت به قلب من و اون آدما عطا کن...

خداجونم در این ماه پرده رفت کنار و یه سری حقایق برام روشن شد تازه از خواب بیدارشدمو دیدم تو این همه مدت در توهم به سر میبردم و هرآنچه که من فکر میکردم سرابی بیش نبود... یاد روز قیامت افتادم که پرده ها میره کنار و تازه آدم از خواب بیدار میشه...

خدا جونم به خاطر دوست داشتن زیادی من و البته که پاک و پاک و پاک بود و فقط تو میدونی و میفهمی که خالص بودن چیزی ینی چی و حساسیت های بیجای من و بعضی از کج فهمی های من و عدم آگاهی من در یه سری از روابط که در نهایت منجر شده به ناآرامی بعضی از دوستانم،منو ببخش و امیدوارم دوستانمم منو ببخشن...

خداجونم فقط و فقط و فقط تو از درون من و نیات من خبر داری و اصراری ندارم اینکه خودمو ثابت کنمو اینکه اطرافیانم،دوستانم منو درک کنن...

خدای مهربانم تواین مدت خیییییییییییلی درد کشیدم خیلی زیاد... بماند که بعضیا گفتن واقعا بعضی چیزها و بعضی آدما اینقد ارزش ناراحتی ندارن و خدای خوبم من همچنان اصرار ندارم که اونا عمق درد منو بفهمن چون آدما اکثرن سطحی نگر هستن  و فقط از یه زاویه به قضایا نگاه میکنن و از خیلی چیزا بیخبرن و نمیشه خیلی چیزارو بهشون فهموند و کلا بی فایده...

خدای مهربانم همین که تو منو درک کنی کافیه...همین که تو منو میبینی کافیه...

خداجونم اگر کسی رو در ذهنم قضاوت کردم منو ببخش چرا که من از درون زندگی خیلیا خبر ندارمو ممکن از روی ناآگاهی چیزی از ذهنم عبور کرده که درست نبوده...

خداجونم درسته هر روز و هرشب تو وجود داری و در رحمت تو هیچ وقت بسته نمیشه اما دلم میخواد این لحظات آخر رو به خوبی درک کنم...

خداجونم لحظه ای منو رها نکن هم از خودت هم از اهل بیت هم از قرآن ...

کمک کن قدر همه نعمت هایی که بهم دادی رو بدونم...

یه وقتایی آدم یه حرفایی میزنه به کسی بعد پشیمون میشه اما خب دیگه فایده نداره دیگه گفته شد... خداجونم کمک کن بیشتر حواسمون به این زبان باشه...

یه حرفایی هم از جنس خداحافظی زده میشه... و من مثل همیشه از کلمه خداحافظی متنفرم چرا که یک عمر من فقط داشتم پشت هم خداحافظی میکردم از خیلیا که برام خیلی عزیز بودن و من هربار شکستم و هربار بخشی از وجودم از من کنده شد و رفت و هییییییییچ خبری ازشون نشد که نشد... خداجونم قلب ناآرامم رو آرام کن با قدرت و مهربونی خودت و پناهم باش...

خداجونم در این ماه به تنهایی عمیقی که یک عمر دچارش هستم بیش از پیش پی بردم...

چه آدمایی که خیلی برام عزیز بودن و خیلی براشون ارزش و احترام قائل بودم و چه شب ها تا صبح که باهم حرف زدیمو تک تک اون ثانیه ها که باهم بودیم برام چقد حرمت داره و مهم هس و خداجونم همش در حضور تو با اجازه تو بود و همشو ثبت کردی اما خدای خوبم چی رو میخواستی بهم بفهمونی؟اینکه همشون موقت هستن؟اینکه اول و آخر و ظاهر و باطن و همه چی و همه چی و همه چی فقط تویی و تو؟آدمایی که هییییییییییچ وقت نباید منتظر این باشم حتی حالی از من بپرسن  حتی فقط در حد یه جمله حتی از ته دلشون نباشه...منم که نمیتونم حالی ازشون بپرسم حتی بمیرم از دلتنگی و نگرانی،چرا که بافهمیدن یه سری حقایق بعضی آدما رفتارشون با ما عوض میشه و منم سعی میکنم حق بدم بهشون و حفظ حرمت کنم و با تمام عشقی که در وجودم هس براشون آرامش بخوام... خداجونم میخواستی بفهمم و من فهمیدمو و هرفهمی هم خیلی درد داره و اصلا بدون درد که نمیشه فهمید...

خداجونم یادته کربلا بودم در حرم امام حسین همون انسان عظیمی که فقط و فقط و فقط تو کامل میشناسیش، همون جایی که دلمو اونجا گذاشتمو امدم، من چقددددد خلوت کردمو چقد اشک ریختم به خاطر خیلی از ایرادهام  که باعث اذیت و آزار دوستانم شده و فقط تو میفهمی و میدونی که از رو بدجنسی و بدذاتی نبوده و فقط تو از ذات آدما خبر داری...و خدایا خودت شاهدی چه قول و قرارهایی اونجا داشتم که واقعا اصلاح کنم به کمک تو... خداجونم همچنان سفت و سخت اصرار دارم که اصلاح شه ...من میخوام و این خواستن خیییییییییلی مهمه و اعتقادی هم به این ندارم که بعضی از صفات از آدما جداشدنی نیس... خداجونم پس کمکم کن که تغییر کنم و روز به روز اخلاقم بهتر بشه تا ازم راضی باشی...

خداجونم کمک کن همون طور که یک عمر تلاش کردم پاک و باحیا و پاکدامن زندگی کنم،بقیه روزای عمر من هم همین طوری و به همین تلاش سپری بشه...

خداجونم معلوم نیس ماه رمضون سال بعد باشم یا نه چرا که من مسافری بیش نیستمو اینجا محل گذر و فقط تو از آینده خبر داری،پس کمک کن قدر لحظات زندگی رو باتو و کنار تو خوب درک کنم...

همون طور که هرشب قبل خواب باید حساب کنیم و مرور کنیم کل روزمون رو، من آخر این ماه خیییییلی مرور کردم همه اتفاق هایی که افتاد و بر من چه گذشت و من در حضور تو در این ماه عزیز چه کردم ... خداجونم امیدوارم شب عیدی تسویه حساب خوبی باهم داشته باشیم و به من عیدی خوبی عطا کنی...

خداجونم ممنون از اینکه منو میبینی... ممنون ازاینکه منو میشنوی... ممنون از توجه  و اعتنای تو... ممنون از حس پاکی که در من به وجود آوردی و ارتباط روحی منو با روح آدمایی از جنس خودت برقرار کردی و ممنون بابت تجربه حس خوب و پاک و ازجنس خودت...ممنون ازاین همه وارش مهر تو که همیشه بر من باریدی... بیا روی ماه تو رو ببوسم...

در نظر بازی ما بی خبران حیرانند...

تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار

که رحم اگر نکند مدعی، خدا بکند