15فروردین 1395یکی از بهترین روزهای زندگی من...
روزی که حرم امام حسین(ع) رو برای اولین بار دیدم...
حیرت وحیرت و حیرت...
خدایا اینجا کجاست...
خدایا آرزوی من بود روزی در بین الحرمین قدم بزنم...
خدایا ینی به همین راحتی و به همین زودی بعضی آرزوها برآورده میشه؟
آقای مهربانی ها این روزها دلتنگ شما هستم...
دلتنگ اون فضای معنوی و پاک و بهشتی حرم شما...
کاش اونجا تو اووووج آرامش تموم میشدم و هیچ وقت پام به ایران نمی رسید و درگیر دغدغه های دنیوی نمیشدم...
اونجا خییییییییییییلی آروووووم بودم...غیرقابل وصف...
دوست عزیزی گفتن همه اون حس آرامش رو ندارن در حرم... اینطور نیس همه حسش کنن...
احساس کردم در آغوش آقا هستم...
هییییییییییییییچ احساس ترس و نگرانی و دغدغه ای نداشتم...
خدایا آخه چرا فقط سه روز؟کاش یک عمر من اونجا میموندم...
هروقت قلبم درد میگیره از این دنیای سرد و بی مهر خودمو تصور میکنم در حرم آقا...قلبم آروم میشه...
اقا وقتی دلتنگت میشم زیارت عاشورا میخونمو بهت سلام میدمو عکسای خودمو در حرم میبینمو راحت بهت میگم دوستت دارمو دلتنگتمو نیاز به نگاه پرمهر شما دارم...
اما گاهی اوقات دلتنگ کسی میشیم که دوسش داریم بالاخره ماهم آدمیم، اما هیییییچ راه ارتباطی نیس تا بهش بگی دلتنگی...تاصداشو بشنوی... تا حالشو بپرسی... گاهی خودت ناآرامی هایی رو تحمل میکنی تا کسی که دوسش داری در آرامش باشه... انگار خدای نکرده خدای نکرده خدای نکرده از این دنیا رفته و دستت حسابی بسته و دیگه وجود نداره که باش حرف بزنی...
عمق این دلتنگی ها را جز خدا کسی درک نخواهد کرد...
از انسان ها این موجودات ضعیف که استاد هستن در قضاوت کردنه دیگران،نباید توقع داشت که دردت رو بفهمن...
آقای مهربانی ها که از رازهای ته دلم باخبری، یادته در حرمت دست در دست هم دوتایی در خلوتمون سوره یس خوندیم؟ مهربونم منو دعا کن و نگاه پرمهرتو ازم نگیر...
بهم میگن کربلایی..ای از بهشت برگشته دعامون کن تو هنو بوی حرم رو میدی...
خدایا عزت دست توست... ممنونم ازین همه لطف نسبت به من...