مادر بزرگوار داشتن سریال می دیدن منم کنار ایشون بودم...

از این سریال ها که کلا غم و درد و گرفتاری و دعواهای خانوادگی و کینه و حسادت و مال حروم خوردن و کلا مشکلات جامعه ما...

یه سکانسی بود برام جالب بود... دیگه نزدیک بود منم با اون خانم بغض کنم...

اینکه برادرهمسر ایشون امد به شدت عصبانی و هرچی تو دهنش بود به این خانم گفت و به شدت توهین کردن و این خانم سکوت کرد و اجازه داد اقا حسابی هرچی ته دلش هس بگه...

این خانم در نهایت چنتا جمله گفت اونم با نهایت احترام و به دور از عصبانیت...

اما بعدش رو به آسمون کرد و بغضش ترکید...

داشتم باخودم فکر میکردم یه وقتایی بهترین رفتار همینه...

که سکوت کنی...

البته بعدش کلی حرف تو وجود آدم هس که آدم رو خفه میکنه و هی میخوای توهم حرف بزنی سبک شی خالی بشی یا اگه لازمه از خودت دفاع کنی اما نمیتونی...

یه وقتایی یه اتفاق هایی تو زندگی آدم پیش میاد که چنان شوک عظیمی بهت وارد میشه و اینکه بعد شوک حالا که به خودت امدی و میخوای حرف بزنی میبینی  تمام مسیرها بسته و تو راه برگشت نداری که حرف بزنی...

تو هییییییییییییییچ کاری جز سکوت نمیتونی بکنی ینی هیچ کاری... ینی هیچ راه حل دیگه ای نیس...هیچی... هرچی میخوای برگردی و حرفی بزنی میبینی جز مزاحمت برداشت دیگه ای نمیشه...چون کلا وجود تو  برای دیگران ناآرامی بوده...

اینجاست که فقط و فقط و فقط پناهت میشه خدا...

سکوت میکنی تا خدای نکرده سر نفس سرکشت و خودخواهی هات یا جهل و ناآگاهیات یا خیلی چیزای دیگه که ممکن در وجود هر آدمی باشه، بی حرمتی نشه تا کسی رو عذاب ندی...

اما وقتی خودت کلی حرف داری برا گفتن برو سمت خدا...

اگه هم دوس داشتین یه جایی بنویسین یه جایی کاملا خصوصی تا بلکه سبک بشین...

آره حرفایی که به اون بنده خدا میخواستین بزنین رو جایی بنویسین یا به خدا بگین...

هرچند خدا همشو میدونه اما به نظرم سفره دلت رو پیش خدا باز کن بگو و بگو و بگو... گریه کن... گریه کن...گریه کن...چاره ای جز این نیس...

صادقانه تمام نیات و حرفاتو بگو با اینکه خدا کاملا شاهد بود و ثبت کرده همشو اما تو بگو تا دق نکنی تا خفه نشی...

به نظرم یکی از عذاب های دنیا اینه که فکر کنی چقد مزاحم بودی و خودت خبرنداشتی چقد ممکن با جمله ای کسی رو رنجونده باشی و خودت خبر نداشتی فقط کافیه با یه جمله بفهمی که باعث ناآرامی زندگی کسی بودی و به نظرم لازم نیس ادم جهنم رو ببینه من که همش به خدا میگم مگه عذاب بدتر ازینم داری؟اون وقت اون چه جوریاست؟! توروخدا مواظب روابط خودتون با اطرافیان باشین خیلی وقت ها ظاهرن همه چی خوبه و فضا پرمهر هس اما ممکن اتفاق هایی پیش بیاد که تازه حقایق رو بفهمین و جز عذاب هیچی نباشه تو زندگیتون... یه وقتایی صداقت و سادگی بیش از حد ممکن باعث عذابتون بشه...

کاش همه ی دعواهای دنیا این مدلی بود که دوتا ادم در حق هم واقعا از روی بدجنسی بدی می کردن... اون وقت ناآرامی و قهر و کینه و ازین صفات بد تو وجود اونا کاملا منطقی به نظر میرسید... به قول استادم خب بدی کرد در حقم منم بدی کردم در حقش...انگاری اینجا از عذاب وجدان خبری نیس...

اما هیچی بدتر ازین نیس دوتا آدم یه جورایی مظلوم واقع بشن سر یه سری از اتفاق ها... دوتا آدمی که هیچ نیت بدی نداشتن اما هردو عذاب کشیدن... و البته فقط خدا دقیقا حقیقت رو میدونه و ما حق قضاوت نداریم...

یه وقتایی هرچی آنالیز میکنی واقعا نمیفهمی چراباید همچین اتفاقی میوفتاد...

واقعا خدا فقط رحم کنه...

وای خدا جونم اگه نبودی من کجا حرفای خصوصی خودمو میزدم؟مگه این ملت باورشون میشه؟خداروشکر قاضی فقط تویی... تو از همه چیز آگاهی...

اینا یه سری تجربیات زندگی من بود که نمیدونم مفید هس یا نه...

نمیدونم اصلا نوشتنش اینجا درست هس یا نه...یه وقتایی اینقد حالم بد هس تشخیص نمیدم چی درسته چی غلط از بس روحم خسته و سنگین هس...

البته اینجا خیلی خواننده نداره...خیلی وقتا مینویسم تا سبک شم... اما خداشاهد حتی برای نوشتن حرفام در وبم  نگرانمو میترسم که نکنه باعث عذاب کسی بشه... چون ما آدما صرفا فقط یه سری نوشته هارو در وب هم میبینیم و ممکن هزاران برداشت داشته باشیم اما فقط خدا میدونه بطن اون حرفا و پست ها دقیقا چیه...

از زندگی خصوصی من هم خداروشکر احدی خبرنداره چون خودم اجازه دخالت به کسی نمیدم و پیش کسی جز خدا حرف نمیزنم... مثل بعضیا هم نیستم که ریز زندگی شخصی خودمو در وبم بنویسم و خیلی از این کار خوشم نمیاد... یه وقتایی خوبه آدم ثبت خاطرات تلخ و شیرین داشته باشه اما نه اینکه خیلی ریز بشه و خیلی خصوصی باشه و همه عالم و آدم بفهمن...

پست هایی که کامنتش غیرفعال هس یه جورایی دل نوشته یا حرفای ته دلم هس که خیلی خصوصی هس و بین من و خداست... اگه ثبت میشه فقط برای خودم مینویسم و یه وقتایی تلنگر و درس هس برای خودم...یه وقتایی هم مرور خودم هس...

بعد مدتها چقد دلم پر بود...چقد حرف زدم اینجا...

به قول یه شهید عزیز:" همو همین جا حلال کنید منم حلال کنید من چیزی ندارم اون دنیا به شما بدما"

ازین جمله ایشون خیلی چیزا میشه برداشت کرد...

امیدوارم شهدا مارو دعا کنند...