به پاییز نزدیک می شویم...

فصلی که پا به این هستی گذاشتم...

از پا گذاشتن من به این هستی انگار کسی قلبن شاد نشده بود...

و انگار الان دوباره داره تاریخ تکرار میشه و...

اما من هستم... هستم در این هستی و تمام تلاشمو می کنم تا از دست و زبان من دیگران در امان باشن و اذیت نشن...

من هستمو همچنان عشق می ورزم...

خواستم پیشنهاد کنم که حواسمون به بچه هایی باشه که دارن میرن مدرسه و توانایی خرید کیف و دفتر و... ندارن...

هرچه که در توان داریم و از دستمون بر میاد انجام بدیم حتی اگه دستمون تو جیب خودمون نیس بازم میشه کمک کرد...

در معامله با خدا هیچ ضرری نیس...

کمک کنیم دلی شاد بشه...

حتی به خاطر رفتن به بهشت هم این کار رو انجام ندیم...

به آسمان خیره شو...

بلند شو قدمی بردار برای شادی دلی...

یاعلی

مهربان ترین...